علیرضا حائری
کارشناس ارشد بازاریابی , توسعه کسب و کار

از بچگی که بابام منو با خودش به بازار می‌برد، یه کشش عجیبی به دنیای معامله، مذاکره و کسب‌وکار داشتم—یه جور عطش زود بزرگ‌شدن و ورود به دنیای کار. شغل بابام ساختمان‌سازی بود و من رو با خودش به پروژه‌ها، دفاتر طراحی مهندسی و جلسات کاری می‌برد. به همین دلیل خیلی دوست داشت مسیر معماری رو ادامه بدم، اما قلب من جای دیگه‌ای بود. انتخابم شد دانشگاه اصفهان، کنار زاینده‌رود، و چهار سال زندگی‌ام رو گذاشتم روی مطالعه بازاریابی، رفتار بازار، و سازوکار کسب‌وکارها.

از همون اول به‌خاطر پیش‌زمینه ریاضی، داده‌ها برام جذاب بودن. انقدر که با یکی از دوستام—که زبانش بهتر از من بود—شروع کردیم منابع مربوط به Agent Based Modeling رو ترجمه کردن و همین کار باعث شد اساتیدمون نیم‌نگاهی خاص به ما داشته باشن. اینجا بود که فهمیدم بازاریابی واقعی، بدون تحلیل و مدل‌سازی رفتاری، فقط یه سری شعار قشنگه.

بعد وارد کار شدم—اول کنار استادها، تو پروژه‌های مشاوره مدیریت، مطالعه بازار، مارکتینگ پلن و بیزنس پلن. بعد به توصیه عموم که دکتری مارکتینگ داره، رفتم سراغ یه شرکت تولیدکننده محصولات آرایشی‌بهداشتی که آرزوی صادرات داشت. اونجا شاید بزرگ‌ترین شکست حرفه‌ای من اتفاق افتاد؛ ساعت‌ها مطالعه بازارهای هدف، طراحی مسیر صادرات… اما کرونا اومد و همه چیز رو از هم پاشید. نه محصول اجازه صادرات داشت، نه بازار قابل پیش‌بینی بود. راستش رو بخوای خیلی خورد تو ذوقم.

اما من آدمی نیستم که بعد از زمین خوردن همونجا بمونم. دوره‌های خارجی رو گذروندم، مهارتهام رو تقویت کردم، و بعدش وارد صنعت فرش شدم. اونجا شبکه‌های فروش رو فعال کردم و اولین تجربه واقعی "موفقیت بازاریابی دیجیتال" رو لمس کردم—اینکه با پیجی که فقط ۲۰۰ تا فالوئر داشت، یه فرش ۱۲ متری بفروشی… اون لحظه برای من بزرگ بود. بعدش مسیرم من رو به سمت صنعت نفت و گاز برد؛ وارد یک شرکت کمپرسورسازی شدم، سربازی‌ام رو اونجا گذروندم، با بیش از ۲۰۰ واحد بهره‌برداری مذاکره کردم، ۶۰٪ پتروشیمی‌های کشور رو از نزدیک دیدم، و چیزی حدود نیم‌میلیون دلار صادرات به روسیه داشتیم. این تجربه برای من یک دانشگاه واقعی بود.

تمام این سال‌ها به یک باور عمیق پایبند بودم: «هر کاری باید ساختار داشته باشه—اما نه ساختاری که جلوی خلاقیت رو بگیره». همیشه تلاش کردم نظم و سیستم‌مندی رو با آزادیِ تفکر ترکیب کنم. تو این مسیر هم کتاب‌خوندن همیشه ابزار اصلی رشد من بوده—دوستام من رو با اسم Book Warmer می‌شناسن. از رمان و فلسفه گرفته تا مارکتینگ و توسعه فردی؛ پادکست "انسانک" کمک کرده عمیق‌تر ببینم، و وقتی تو مسیرهای طولانی رانندگی‌ام، معمولاً سراغ "رخ" یا روایت‌های تاریخی علی بندری می‌رم—هم سرگرم‌کننده‌ست، هم تغذیه ذهن.

خوشحال می‌شم اگر نقطه مشترکی برای گفتگو داریم، با هم ارتباط بگیریم. اگر کاری از دستم بر بیاد، انجامش می‌دم—و اگر نه، شاید من چیزی از شما یاد بگیرم. این جهان، دنیای یادگرفتنه… و من هنوز سخت مشغول شاگردی‌ام.